ترجمه مقاله

متصنع

لغت‌نامه دهخدا

متصنع. [م ُ ت َ ص َن ْ ن ِ ] (ع ص ) خویشتن را آراینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آراسته و زینت کرده شده . (ناظم الاطباء). || ساخته . برخاسته . ساختگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به تکلف نیکوسیرتی نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به تکلف نیکوسیرتی میکند. کسی که می نمایاند هنر و صفت خویش را. (ناظم الاطباء). || پریشان خاطری که می گذرد از خوشی . || آن که حرف می زند و کار می کند نه ازروی میل و رضا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
ترجمه مقاله