ترجمه مقاله

متصلق

لغت‌نامه دهخدا

متصلق . [ م ُ ت َ ص َل ْ ل ِ ] (ع ص ) زن که فریاد کند از درد زه . (آنندراج ). زن بانگ کننده ٔ از درد زه . || آمد و شد کننده ٔ در آب . || غلطنده ٔ در خاک از مشقت و زحمت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصلق شود.
ترجمه مقاله