مبصری
لغتنامه دهخدا
مبصری . [ م ُ ص ِ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، هوشیاری و زیرکی و بصیرت و عاقبت اندیشی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || بینائی :
گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری
که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا.
گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری
که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا.
مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 6).