ماک
لغتنامه دهخدا
ماک . (اِ) دارو است در هندوستان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302) :
گروه ورا تیشه بر خاک بود
درختان لک وکشتشان ماک بود.
|| اتباع است چنانکه گویی خاک و ماک . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302) :
تا به خاک اندرت نگرداند
خاک و ماک از تو برندارد کار.
گروه ورا تیشه بر خاک بود
درختان لک وکشتشان ماک بود.
اسدی (از لغت فرس ایضاً).
|| اتباع است چنانکه گویی خاک و ماک . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302) :
تا به خاک اندرت نگرداند
خاک و ماک از تو برندارد کار.
اسدی (از لغت فرس ایضاً).