لکلک
لغتنامه دهخدا
لکلک . [ ل َ ل َ ] (اِ) سخنان هرزه و یاوه و مانند فریاد لکلک . (برهان ) (آنندراج ). لکلکه :
بس کن ای لکلک بیهوده ز گفتار تهی
تا سخنها همه از جان مطهر گویند.
بس کن ای لکلک بیهوده ز گفتار تهی
تا سخنها همه از جان مطهر گویند.
مولوی .