لوح ساده
لغتنامه دهخدا
لوح ساده . [ ل َ / لُو ح ِدَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لوح ساذج . لوح پاک . (آنندراج ) :
گفتی که حافظ اینهمه رنگ و خیال چیست
نقش غلط ببین که همان لوح ساده ایم .
|| کنایه از احمق و بیخرد. ساده لوح . (آنندراج ).
گفتی که حافظ اینهمه رنگ و خیال چیست
نقش غلط ببین که همان لوح ساده ایم .
حافظ.
|| کنایه از احمق و بیخرد. ساده لوح . (آنندراج ).