ترجمه مقاله

لهی

لغت‌نامه دهخدا

لهی . [ ل ِ ] (اِ) رخصت . اجازه . (از برهان ) :
گر زنش را به لفظ بخارائی عادتی
گویم لهی کنی که بگایم لهی کند.

سوزنی (از جهانگیری ).


(شاید از لهیدن ، مقلوب هلیدن باشد؟).
ترجمه مقاله