لقای
لغتنامه دهخدا
لقای . [ ل ِ ] (از ع ، اِ) لقا. لقاء. دیدار. چهر. روی :
کجا شد آن صنم ماهروی سیمین تن
کجا شد آن بت عاشق پرست مهرلقای .
و رجوع به لقاء شود.
کجا شد آن صنم ماهروی سیمین تن
کجا شد آن بت عاشق پرست مهرلقای .
فرخی .
و رجوع به لقاء شود.