ترجمه مقاله

لطم

لغت‌نامه دهخدا

لطم . [ ل َ ] (ع مص ) طپانچه زدن بر رخسار و بر اندام . منه المثل : لو ذات سوار لطمتنی قالته اًِمراءة لطمتها اًِمراءة غیر کفوها. (منتهی الارب ). سیلی زدن . پنجه بر روی زدن . (زوزنی ). ضرب . (تاج المصادر). || برچسبانیدن . || سپیدروی شدن اسب . (یستعمل مجهولاً) و یقال : لطم الفرس . (منتهی الارب ). || آسیب یافتن کشتی از موج . || آسیب یافتن کشتی از تصادم با کشتی دیگر. (دزی ).
ترجمه مقاله