لافگاه
لغتنامه دهخدا
لافگاه . (اِ مرکب ) جای لاف . (آنندراج ) :
لاف بسی شد که در این لافگاه
بر تو جهانی بجوی خاک راه .
دل دو نیم نداری به گوشه ای بنشین
به لافگاه محبت به یک گواه مرو.
لاف بسی شد که در این لافگاه
بر تو جهانی بجوی خاک راه .
نظامی (مخزن الاسرار ص 113).
دل دو نیم نداری به گوشه ای بنشین
به لافگاه محبت به یک گواه مرو.
صائب .