ترجمه مقاله

لاب

لغت‌نامه دهخدا

لاب . (اِخ ) نام حکیمی که اسطرلاب را او وضع کرده است . (برهان ). نام حکیمی یونانی که اصطرلاب منسوب بدوست . (آنندراج ). برخی گویند نام پسراسطر است و اسطر نام پادشاهی بوده از یونان . (برهان ). نام مردی ، گویند از هند است و اسطرلاب منسوب به وی . قیل الاصل انّه سطر اسطراً و بنی علیه حساباً بمعرفة الاقالیم السبعة فی صفائح من نحاس فقیل الاسطرلاب ثم مزجا و نزعت الاضافة فقیل الاسطرلاب معرفة و قدیقال الاسطرلاب بتقدم السین علی الطّاء. (منتهی الارب ). آنچه صاحب برهان و دیگران در معنی لاب و اسطرلاب آورده اند غلط است . کلمه ٔ اسطرلاب کلمه ای است یونانی مرکب از آسترن به معنی ستاره و لامبانین به معنی اخذ و گرفتن . رجوع به لغت اسطرلاب و استرلاب درهمین لغت نامه شود. || (اِ) به لغت یونانی آفتاب را گویند. (برهان ). آفتاب . (آنندراج ) (شمس اللغات ). || اندازه ٔ آفتاب . (شمس اللغات ).
ترجمه مقاله