لائیدن
لغتنامه دهخدا
لائیدن . [ دَ] (مص ) گفتن باشد لکن گفتنی نه بوجه چنانچه در هرزه لائیدن ، بیهده گفتن و هرزه لای ، هرزه گوی و هرزه لائی ، بیهده گوئی . برغست خائی ، ژاژخائی . یاوه سرای :
رعد را ابر گفته اینش کفش
وقت این لاف نیست هرزه ملای .
آن خبیث از شیخ می لائید ژاژ
کژ نگر باشد همیشه عقل کاژ.
رجوع به ژاژ لائیدن شود. || نالیدن . (برهان ). ناله کردن . فریاد کردن سگ . پارس کردن . وغ وغ کردن . هاف هاف کردن :
نیارد روی شیر شرزه دیدن هیچ سگ هرگز
به بانگ شیر نرلیکن ز راه دور سگ لاید.
پنجه در صید برده ضیغم را
چه تفاوت کند که سگ لاید.
- امثال :
سگ لاید و کاروان گذرد .
رعد را ابر گفته اینش کفش
وقت این لاف نیست هرزه ملای .
انوری .
آن خبیث از شیخ می لائید ژاژ
کژ نگر باشد همیشه عقل کاژ.
مولوی .
رجوع به ژاژ لائیدن شود. || نالیدن . (برهان ). ناله کردن . فریاد کردن سگ . پارس کردن . وغ وغ کردن . هاف هاف کردن :
نیارد روی شیر شرزه دیدن هیچ سگ هرگز
به بانگ شیر نرلیکن ز راه دور سگ لاید.
لامعی .
پنجه در صید برده ضیغم را
چه تفاوت کند که سگ لاید.
سعدی .
- امثال :
سگ لاید و کاروان گذرد .