ترجمه مقاله

قوباء

لغت‌نامه دهخدا

قوباء. [ ق ُ وَ ] (ع ص ) زن سترده موی . || (اِ) ادرفن . (منتهی الارب ). و آن علتی است . جزاز و آن دردی است که در بدن عارض شود و آن را پوست پوست گرداند و با آب دهان معالجه گردد . ج ، قُوَّب . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). پارسی قوبا بریون باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به ابن بیطار ذیل کلمه ٔ خلد، قوابی و قوبا شود.
ترجمه مقاله