قماشاتلغتنامه دهخداقماشات . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قماش : و در میان آنها قماشات پیرزنی دیدند. (جهانگشای جوینی ).مردم نبود صورت مردم حکماانددیگر خس و خارند و قماشات و دغااند.ناصرخسرو.