ترجمه مقاله

قصی

لغت‌نامه دهخدا

قصی . [ ق ُ صی ی ] (اِخ ) ابن کلاب بن مره . اصل هفتم قریش است .وی در میان قریش مردی بزرگ بود. آنان را پس از پریشانی فراهم آورد. شاعر در این باره گوید :
ابوکم قصی حین یدعی مجمعاً
بِه ِ جمع اﷲ القبایل من نهر.
او کلیدهای کعبه را از خزاعه گرفت . از وی دو قبیله منشعب شدند. قبیله ٔ نخست قبیله ٔ بنوعبدالدار و قبیله ٔ دوم قبیله ٔ بنوعبدالعزی . (صبح الاعشی ج 1 ص 355). نام وی زید یا مجمعاست . (منتهی الارب ) :
تا اصل مردم علوی باشد از علی
تا تخم احمد قرشی باشد از قصی .

منوچهری .


ترجمه مقاله