قشقه
لغتنامه دهخدا
قشقه . [ ق َ ق َ / ق ِ ] (اِ) تیرگی نشان پیشانی اسب و فارسیان به معنی نشانی که کفار بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره استعمال نمایند. (آنندراج ) :
مگر حل کرده ٔ خورشید شد سیمافروز او
که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد.
مگر حل کرده ٔ خورشید شد سیمافروز او
که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد.
ارادت خان واضح (از آنندراج ).