ترجمه مقاله

قارص

لغت‌نامه دهخدا

قارص . [ رِ ] (ع ص ) شیر زبان گز. || شیر ترش که بر آن شیرهای دیگر دوشند چندانکه ترشی آن زائل گردد: عدا القارص فحزر؛ ای جاوز الی اَن حمض ؛ بجائی گویند که کار از حد درگذرد. (منتهی الارب ). رجوع به دزی :«ق رس » و «ق رص » شود. || (ص ) گزنده . || (اِ) کرمکی است شبیه به پشه . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله