ترجمه مقاله

قارس

لغت‌نامه دهخدا

قارس . [ رِ ] (ع ص ) سرمای سخت و فسرده . (منتهی الارب ). سرمای سخت . (آنندراج ). اصبح الیوم الماء قارساً؛ ای جامداً. (ناظم الاطباء). || دیرینه از هرچیز. (منتهی الارب ). قدیم و دیرینه از هر چیزی . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله