ترجمه مقاله

فرقة

لغت‌نامه دهخدا

فرقة. [ ف ِ ق َ ] (ع اِ) خیک نیک پر که تا قدری از آن فارغ نکنند دوغ زدن نتوانند. || گروه مردم . ج ، فِرَق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، افارقة. جج ، افراق . جمع جمعالجمع، افاریق . (از منتهی الارب ). جمع در شعر به صورت افارق ، افراق و افاریق آمده است . (اقرب الموارد) :
فوج علما فرقه ٔ اولاد رسول اند
و امروز شما دشمن و ضد علمائید.

ناصرخسرو.


خلق هفتادوسه فرقه کرده هفتادوسه حج
انسی و جنی و شیطان و مسلمان دیده اند.

خاقانی .


فرقه ای که از دین عاطل باشند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
- فرقه زدن ؛ راه گروهی را رفتن و اصطلاحاً در معنی فسق و فجور و منهیات به کار رود.
ترجمه مقاله