ترجمه مقاله

فرفر

لغت‌نامه دهخدا

فرفر. [ ف َ ف َ ] (اِ) زود و شتاب و تعجیل . || به تعجیل خواندن و به شتاب نوشتن . (برهان ).
- فرفرنوشتن ؛ کنایه از زود نوشتن . (برهان ).
|| سخنی که آن را به شتاب و تعجیل به کسی گویند. || به معنی بادفر هم آمده و آن چرمی باشد مدور که طفلان ریسمانی در آن گذارند و در کشاکش آورند تا از آن صدای فرفری ظاهر شود و بادزن را نیز گویند. (برهان ). فرفره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
چرخ اگر گردد به فرمانت بر آن هم دل مبند
ای برادر کار طفلان است فرفر داشتن .

قاآنی .


رجوع به بادفر و بادفرا و بادفراه شود.
ترجمه مقاله