ترجمه مقاله

فراسیاب

لغت‌نامه دهخدا

فراسیاب . [ ف َ ] (اِخ ) افراسیاب که پادشاه ترکستان بوده . (برهان ). افراسیاب پور پشنگ شاه ترکستان . (آنندراج ) (انجمن آرا) :
غوغا کنیم یک تنه چون رستم و دریم
درع فراسیاب به پیکان صبحگاه .

خاقانی .


گو دشمن اگر فراسیاب است
تنها زندش چو آفتاب است .

نظامی .


رجوع به افراسیاب شود.
ترجمه مقاله