فراخ دیده
لغتنامه دهخدا
فراخ دیده . [ ف َ دی دَ / دِ ](ص مرکب ) چشم ودل باز. بخشنده . گشاده نظر :
تنگدستی فراخ دیده چو شمع
خویشتن سوخته برابر جمع.
رجوع به فراخ آستین و فراخ دست شود.
تنگدستی فراخ دیده چو شمع
خویشتن سوخته برابر جمع.
نظامی .
رجوع به فراخ آستین و فراخ دست شود.