غیاظلغتنامه دهخداغیاظ. [ غ َی ْ یا ] (اِخ ) ابن مصعب . از بنی صبةبن أدد. رؤبه و به روایتی عجاج گوید : و سیف غیاظ لهم غناظانعلو به ذا العضل الجواظا.(از منتهی الارب ) (تاج العروس ).