غوچ
لغتنامه دهخدا
غوچ . (ترکی ، اِ) گوسفند شاخدار جنگی . (برهان قاطع) (آنندراج ) . گوسفند شاخدار. (آنندراج ) (انجمن آرا). میش نر شاخدار جنگی . لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ). قوچ . قُج . کاشغری آرد: قج ، کبش ، و آن بزبان غزی است و اصل وی قُجُنکار است . (کاشغری ج 1 ص 270 از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به قوچ شود :
سپاهی ز گردان کوچ و بلوچ
سگالیده ٔ جنگ مانند غوچ .
زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی بسر کنی با غوچ .
|| شکار کوهی . (آنندراج ) (انجمن آرا). || گوزن نر. (اشتینگاس ).
سپاهی ز گردان کوچ و بلوچ
سگالیده ٔ جنگ مانند غوچ .
فردوسی .
زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی بسر کنی با غوچ .
سعدی (گلستان ).
|| شکار کوهی . (آنندراج ) (انجمن آرا). || گوزن نر. (اشتینگاس ).