غلچه
لغتنامه دهخدا
غلچه .[ غ َ چ َ / چ ِ ] (ص ، اِ) روستایی . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (آنندراج ). غلچه به معنی روستایی است و به قومی از نژاد ایرانی ساکن افغانستان اطلاق میشود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || رند و اوباش . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). غرچه . احمق و نامرد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
زن را به باد داده و غر گشته و شده
جویای غلچه ٔ عزب و گنگ بی نماز.
چو غلچگان رباط چهار سو سوگند
همی خورند که جفت ملیح غر نبود.
زن را به باد داده و غر گشته و شده
جویای غلچه ٔ عزب و گنگ بی نماز.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ شعوری ).
چو غلچگان رباط چهار سو سوگند
همی خورند که جفت ملیح غر نبود.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ شعوری ).