غسل
لغتنامه دهخدا
غسل . [ غ ِ ] (اِخ ) موضعی است به دیار بنی اسد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). امرؤ القیس گوید :
تربع بالستار ستار قدر
الی غسل فجادلها الولی .
|| ذات غسل . رجوع به ذات غسل شود. || ذوغسل . رجوع به ذوغسل شود.
تربع بالستار ستار قدر
الی غسل فجادلها الولی .
(تاج العروس ).
|| ذات غسل . رجوع به ذات غسل شود. || ذوغسل . رجوع به ذوغسل شود.