ترجمه مقاله

غرواشه

لغت‌نامه دهخدا

غرواشه . [ غ ُرْ / غ َرْش َ / ش ِ ] (اِ) لیف جولاهگان . (برهان قاطع). گیاهی است که جولاهان از او مالا (ماله ) کنند و دسته بندند و کفشگران نیز. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). گیاهی باشد که جولاهگان و کفشگران آن را به لیف کنند و دسته و دسته بندند و بر روی چیزی مالند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). گیاهی باشد که جولاهان دسته بندند و بر جامه مالند. (صحاح الفرس ) :
چو غرواشه ریشی به سرخی و چندان
که ده ماله از ده یکش بست شاید.

لبیبی (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).


من زنم بیشتر ز بیم پشه
کون پیلان ز بیم غرواشه .

؟


غرواش . غورواش . غورواشه . (برهان قاطع). غرواس . ماله . مِرَشَّه . صیصة. (منتهی الارب ). ممسحه . (دهار). برس . رجوع به غرواش شود. || سَبَط. (مهذب الاسماء). || قهر و غضب و خشم . غرواش . (برهان قاطع). رجوع به غرواش شود.
ترجمه مقاله