ترجمه مقاله

غربیل

لغت‌نامه دهخدا

غربیل . [ غ َ ] (اِ) غربال . (صراح اللغة)(آنندراج ) (مقدمةالادب ). در تداول عامه غربال را گویند. غلبیر. قلبیر (در ترکی آذری ). منخل :
برین کهنه غربیل بر نان جو
همیدار در پیش تا جو درو.

فردوسی .


و شکر پاک کرده بکوبند و به غربیل فروگذارند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
چون نیامد بر سر غربیل هیچ
پای در گل خاک بر سر ریختیم .

عطار.


رجوع به غربال شود.
ترجمه مقاله