ترجمه مقاله

غانماً

لغت‌نامه دهخدا

غانماً. [ ن ِ مَن ْ ] (ع ق ) در آن حالت که غنیمت دارنده باشد. (غیاث ) : خواجه احمد عبدالصمد دررسید غانماً ظافراً. (تاریخ بیهقی ).
- سالماً غانماً ؛ یعنی قرین با سلامت و غنیمت . مؤلف حبیب السیر آرد: و در سنه ٔ ثلاث و خمسین و ستمائه از والی اردة قتلق خان مخالفت گونه ای فهم کرد ملک بکتم به استیصال او مأمور گشت و در حدود وان بین الجانبین آتش جنگ اشتعال یافته ملک بکتم به ملک عدم شتافت و سلطان ناصرالدین محمود به نفس نفیس جهت تدارک آن حادثه نهضت فرموده قتلق خان به صوب کالنجر گریخت و الغخان او را تعاقب نموده و بدو رسیده سالماً غانماً بازگشت . (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 2 جزو 4 ص 225).
ترجمه مقاله