ترجمه مقاله

عمد

لغت‌نامه دهخدا

عمد. [ ع َ م َ ](ع اِ) ورم تن و زخم آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ورمی است که در پشت باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || ج ِ عماد و یا اسم جمع برای عماد. ورجوع به عماد شود. || چوبهای بهم بسته که بدان از دریا و نهر عبور نمایند. (ناظم الاطباء). قسمی قایق یا کشتی . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
اندر آن دشت که تو تیغ برآری ز نیام
مردم از خون به عمد گردد و آهو به شناه .

فرخی .


بر سر دریا همی راند او عمد
می نمودش آن قدر بیرون ز حد.

مولوی (مثنوی ج 1 ص 68).


می رود سباح ساکن چون عمد
اعجمی زد دست و پا و غرق شد.

مولوی .


ترجمه مقاله