ترجمه مقاله

علات

لغت‌نامه دهخدا

علات . [ ع َ ] (ع اِ) سندان که بر آن آهن را نهاده می کوبند، و بهندی آن را اهرن گویند. (غیاث از شرح نصاب ) (اقرب الموارد). || سنگی که به روی آن پنیرو کشک خشک کنند. || قدحی ستبر که بر دور آن سرگین ریخته و در آن شیر دوشند. || (ص )ماده شتر بلندبالای استوار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، عَلا، علوات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله