عقابی
لغتنامه دهخدا
عقابی . [ ع ُ ] (حامص ) عقاب بودن . عقاب شدن . کنایه از بلندپروازی . شعر ذیل از نظامی در وصف معراج رسول اکرم است و گویای اینکه رسول اکرم چون به قصد پرواز به اوج افلاک بر براق نشست ، براق تیزپر از جای جهید :
چون درآورد در عقابی پای
کبک علوی خرام جست ز جای .
چون درآورد در عقابی پای
کبک علوی خرام جست ز جای .
نظامی .