ترجمه مقاله

عطفة

لغت‌نامه دهخدا

عطفة. [ ع َ ف َ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عطف . رجوع به عطَف شود. || در فن تربیت اسب این کلمه به معنی نوعی بازگردانیدن ناگهانی اسب ، به هنگام دوانیدن آن ، مصطلح بوده است : مهترپیلبانان را مثال داد تا او را ریاضت دهد و آداب کرّ و فرّ و حرکت و سکون و ناورد و جولان و عطفه و حمله در وی آموزد. (سندبادنامه ص 57). بداند که عطفه ها چه باشد که دل به سوار دهد. (از آداب الحرب و الشجاعةچ سهیلی ص 214). اگر شمشیر را تازد هر دوپای او نرم تر کند و عطفه بر او تنگتر کند. (همان متن ص 215).
- عطفه کردن ؛ در تداول جنگهای قدیم ، ناگهان بازگشتن سوار و یا کژ بر دشمن تاختن : لشکر سلطان عطفه کردند و همه را مضاجع قتل در خواب نوشین بخوابانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 295). طاهر عطفه کرد و به ضربه او را از مرکب بینداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 199). نزدیک بود که فتحی برآید اما ابوعلی و فایق عطفه کردند و تقدیر باری تعالی موافق مراد ایشان آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 117). مصاف دادند لشکر مغول عطفه کردند و با بشریه آمدند از ناحیه ٔ دجیل . (جامع التواریخ رشیدی ).
|| مهره ای است افسون را که بدان زنان مردان را بند کنند از زنان دیگر. (از منتهی الارب ). مهره ای است که زنان بوسیله ٔ آن مردان را متمایل می کنند. (از اقرب الموارد). || درختی است که بدان شاخ انگور آویخته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله