ترجمه مقالهسوشال تریدینگ

عرم

لغت‌نامه دهخدا

عرم . [ ع َ ] (ع مص ) شدید و سخت گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرامة. عرام . رجوع به عرامة و عرام شود. || شوخ شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرامة. عرام . رجوع به عرامة وعرام شود. || ناز کردن و خرامیدن و شاد گردیدن و فیریدن و یا سرگشته شدن و تباه گشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرام . عرامة. رجوع به عرام و عرامة شود. || خوردن چیزی از طعام . (از منتهی الارب ). گویند عرم من الطعام ، یعنی چیزی ازآن طعام را خورد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || گوشت از استخوان بازکردن . (از منتهی الارب ). گوشت بازکردن از استخوان . (تاج المصادر بیهقی ). برکندن از استخوان همه ٔ گوشت را و خوردن آن را. (از ناظم الاطباء). عرم العظم ؛ آنچه از گوشت بر استخوان بود جدا کرد. (از اقرب الموارد). || درخت خاییدن و چریدن ستور. (از منتهی الارب ). چریدن شتران درخت را. (از ناظم الاطباء). عرم الابل الشجر؛ شتران از آن درخت برگرفتند. (از اقرب الموارد). || شیر مادر خوردن پسر. (منتهی الارب ). عرم الصبی امه ؛ آن کودک شیر مادر خود را خورد. (از اقرب الموارد). || رنج و اذیت رسانیدن کسی را. (از منتهی الارب ). آزار و اذیت رسانیدن . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقالهسوشال تریدینگ