ترجمه مقاله

عرصاف

لغت‌نامه دهخدا

عرصاف . [ ع ِ ] (ع اِ) عرصاف الاًکاف ، چوبی که میان دو «حِنو» مقدم بسته شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُرصوف . عُصفور. رجوع به عرصوف و عصفور شود. || تازیانه از پی . || پی دراز،یا یک نوک از پی . || تسمه . || میخ رحل که بر سر حِنو پالان زنند، و آن چهارتا باشد،بر سر هر حنو دو تا. (منتهی الارب ). یا دو چوب که میان واسط و آخر رحل به چپ و راست بسته شود. || عرصاف من سنام البعیر؛ اطراف مهره ٔ پشت شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عرصاف الخرطوم ؛ استخوانهای دوتای اندرون بینی . (منتهی الارب ).استخوانهایی است در خیشوم که خم میشود. (از اقرب الموارد). ج ، عَراصیف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله