ترجمه مقاله

عرس

لغت‌نامه دهخدا

عرس . [ ع َ ] (ع اِ) ستونی است در میان خیمه . (منتهی الارب ). عمودی است در وسط «فسطاط». (از اقرب الموارد). || رسن . (منتهی الارب ). حبل . (اقرب الموارد). || شتربچه ٔ خردسال . (منتهی الارب ). فصیل کوچک . (از اقرب الموارد). عُرس . رجوع به عُرس شود. || دیواری که مابین دو دیوار خانه ٔ سرمائی نهند و به نهایت نرسانند و مسقف سازند تا آن خانه گرمتر شود. و آنرا به فارسی بیچه گویند. (منتهی الارب ). دیواری است بین دو دیوار خانه ٔ زمستانی که پیش ازاینکه به انتها برسد آنرا مسقف میکنند تا آن خانه گرمتر باشد. و این کار را در شهرهای سردسیر انجام میدهند. و چنین خانه ای را مُعَرَّس نامند. (از اقرب الموارد). ج ، أعراس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله