عبدالجلیل
لغتنامه دهخدا
عبدالجلیل . [ ع َ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) مردی نیک است شعر را نیز نیک میگوید از اوست این مطلع:
ز بس که کاست مه از میل طاق ابرویش
شد آن چنان که نمود استخوان پهلویش .
ز بس که کاست مه از میل طاق ابرویش
شد آن چنان که نمود استخوان پهلویش .
(از مجالس النفائس ص 155).