ترجمه مقاله

ظلیم

لغت‌نامه دهخدا

ظلیم . [ ظَ ] (ع اِ) شترمرغ نر. اشترمرغ . نعام . نعامه . مرغ آتش خوار. رفراف . ابوالبیض . ابوالصحاری . ابوثلثین . ج ، ظِلمان ، ظُلمان ، اَظلِمة. (ذیل اقرب الموارد) :
کامران باش و می لعل خور و دشمن را
گو همی خور شب و روز آتش سوزان چو ظلیم .

فرخی .


هرکه او را بستاید بنسوزد دهنش
ور دهان پر کند از آتش مانند ظلیم .

فرخی .


عادت و رسم این گروه ظلوم
نیک ماند چو بنگری به ظلیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی .


به دار دنیا چون برفروخت آتش ظلم
سکار آن به جهنم همی خورد چو ظلیم .

سوزنی .


فقیه عامی خواند ورا وعامه فقیه
به هر دونام بود بهره مند همچو ظلیم .

سوزنی .


|| خاک زمین مظلومة، أی محفورة. || شیر که پیش از جغرات شدن بخورند. ماست نرسیده . || (اِخ ) نام چندین اسب معروف .
ترجمه مقاله