طشتخانه
لغتنامه دهخدا
طشتخانه . [ طَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) تشتخانه . طشتخاناه :
آنجاکه طشتخانه ٔ قدرت کنند باز
تن دردهد وطای ملایک به مفرشی .
و خوارزم درآن روزگار در عداد وظیفه ٔ طشتخانه بود. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به تشتخانه و طشتخاناه شود.
آنجاکه طشتخانه ٔ قدرت کنند باز
تن دردهد وطای ملایک به مفرشی .
اثیر اخسیکتی .
و خوارزم درآن روزگار در عداد وظیفه ٔ طشتخانه بود. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به تشتخانه و طشتخاناه شود.