ترجمه مقاله

طاهر

لغت‌نامه دهخدا

طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به «ابوالوفا». اوکسی است که کشته شدن عزّالدوله ٔ بختیاربن معزالدوله دیلمی ، با مشورت او و به فرمان عضدالدوله ٔ دیلمی ، صورت گرفته است . ابن اثیر در تاریخ کامل گوید: و اسر بختیار، و احضر عند عضدالدوله ، فلم یأذن بادخاله الیه ، و امر بقتله ، فقتل . و ذلک بمشورة ابی الوفاء طاهربن ابراهیم (فی سنة 367). (تاریخ کامل ج 8 ص 275). ومؤلف حبیب السیر آرد: طاهر کسی است که صمصام الدوله دیلمی را دستگیر کرده ، نزد ابونصربن بختیار برد، و صمصام الدوله به امر ابونصر کشته شد. کیفیت واقعه چنان بود که در سال 388 هَ . ق . صمصام الدوله به عرض لشکرمشغولی فرمود، و نام هر کس را که نسبش به دیلم میپذیرفت ، از دفتر حک میکرد، و چون آن لشکریان از مرسوم و علوفه نومید شدند، مستحفظان اولاد بختیار را فریفته ، ایشان را از بند بیرون آوردند، و جمعی از رُنود و اوباش به ایشان پیوسته ، چون صمصام الدوله از کیفیت حادثه خبر یافت ، قصد نمود که در یکی از قلاع فارس متحصن گردد، تا سپاه او از بغداد مراجعت کنند، اما کوتوالان قلعه او را راه ندادند، و صمصام الدوله با سیصد نفراز لشکر در دیه «دمان » که موضعی است در دوفرسخی شیراز فرود آمده ، طاهرنامی که رئیس آن منزل بود او را گرفته پیش ابونصربن بختیار برد، و ابونصر در سنه ٔ مذکوره صمصام الدوله را به قتل رسانید، و مادرش را نیز کشته ، آن دو قتیل را در دکانچه ٔ سرای امارت دفن کردند، و چون بهاءالدوله به فارس شتافت ، ایشان را از آن مدفن بمقبره ٔ آل بویه نقل کردند، و مدت حکومت صمصام الدوله در فارس ، نُه سال و هشت ماه بود. (حبیب السیر).
ترجمه مقاله