طاس چهل کلید
لغتنامه دهخدا
طاس چهل کلید. [ س ِ چ ِ هَِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طاس چل کلید. طاسی است که بر یکدسته کلیدهای آهنین ادعیه نقش کنند و بر آن طاس نیز ادعیه بنگارند وبرای حصول مرادات ادعیه را خوانده ، آب در طاس انداخته بر سر خود ریزند و بعضی دیگر گویند نوعی است خاص که بر شکلی و وضعی معین سازند. چهل طاس :
در دهن باشد گرم در وصل او چندین زبان
گفتگو از من نمی آید چو طاس چل کلید.
ز برگ بید که در آب ریخت باد خزان
حباب یاد ز طاس چهل کلید دهد.
از بیت اول معنی اول و از بیت دوم معنی دوم معلوم میشود، پس هر دو درست باشد. (آنندراج ).
در دهن باشد گرم در وصل او چندین زبان
گفتگو از من نمی آید چو طاس چل کلید.
میرزا طاهر وحید.
ز برگ بید که در آب ریخت باد خزان
حباب یاد ز طاس چهل کلید دهد.
محمدقلی سلیم .
از بیت اول معنی اول و از بیت دوم معنی دوم معلوم میشود، پس هر دو درست باشد. (آنندراج ).