ترجمه مقاله

ضراط

لغت‌نامه دهخدا

ضراط. [ ض ُ ] (ع اِ) تیز. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). آواز تیز. (منتهی الارب ). ضِرطه . ضرط. ریحی که به آواز از اسفل شکم برآید. (غیاث ) (آنندراج ). بادی که به آواز از مردم جدا شود. باد بُن ِ آدمی . (دهار) : و جایگاه وزارت به اصیل روغدی تفویض کرد، او در ابتدا نحّاسی بود در دیوان در جمع صدور و اعیان بی دهشت ضراط و حباق از او روان . (جهانگشای جوینی ).
ترجمه مقاله