ضراب
لغتنامه دهخدا
ضراب . [ ض َرْ را ] (ع ص ) رودزن . (مهذب الاسماء) (دهار). || واشی . ساعی . || درم زن . (مهذب الاسماء) (دهار). سکّه زن :
ضَرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی
دینارهای گرد مجدد کند همی .
بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند
ز عزّ نامش بر روی سکه ٔ ضرّاب .
بنهم ازبرای نام ترا
دیدگان زیر سکه ٔ ضرّاب .
که موم وزر به کژی نقش راستی یابند
ز مهر خاتم سلطان و سکه ٔ ضرّاب .
عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه
قلب ضرّابان شعر از من پذیرد کیمیا.
تکیه نکند بر کرم دهر خردمند
سکه ننهد بر درم ماهی ضراب .
ضَرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی
دینارهای گرد مجدد کند همی .
منوچهری .
بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند
ز عزّ نامش بر روی سکه ٔ ضرّاب .
مسعودسعد.
بنهم ازبرای نام ترا
دیدگان زیر سکه ٔ ضرّاب .
مسعودسعد.
که موم وزر به کژی نقش راستی یابند
ز مهر خاتم سلطان و سکه ٔ ضرّاب .
خاقانی .
عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه
قلب ضرّابان شعر از من پذیرد کیمیا.
خاقانی .
تکیه نکند بر کرم دهر خردمند
سکه ننهد بر درم ماهی ضراب .
خاقانی .