صدیق
لغتنامه دهخدا
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (اِخ ) لقب یوسف پیغامبر :
یوسف صدیق چون بربست نطق
از قضا موسی پیغمبر بزاد.
خاقانیا چه ترسی از اخوان گرگ فعل
چون در ظلال یوسف صدیق دیگری .
آن را که بصارت نبود، یوسف صدیق
جائی بفروشد که خریدار نباشد.
رجوع به یوسف شود.
یوسف صدیق چون بربست نطق
از قضا موسی پیغمبر بزاد.
خاقانی .
خاقانیا چه ترسی از اخوان گرگ فعل
چون در ظلال یوسف صدیق دیگری .
خاقانی .
آن را که بصارت نبود، یوسف صدیق
جائی بفروشد که خریدار نباشد.
سعدی .
رجوع به یوسف شود.