ترجمه مقاله

شیبانی

لغت‌نامه دهخدا

شیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) ابونصر فتح اﷲخان بن محمدکاظم خان بن محمدحسین خان شیبانی کاشانی . از شعرای مشهور فصیح بلیغ قرن سیزدهم هجری (متوفی 1308 هَ . ق .). ترجمه ٔ احوال اودر مجمع الفصحاء ج 2 صص 224 - 245 و طرایق الحقایق ج 3 ص 196 و نیز در رساله ای که بقلم میرزا محمدعلیخان مجیرالدوله در شرح احوال معاریف طایفه ٔ شیبانیان منتشر شده مسطور است و سطور ذیل از آن رساله است : ابونصر شیبانی طبعی قادر و سرشار چون بحری زخار داشت و الحق مانند یکی از شعرای خوب سبک ترکستانی شعر می سرائید. نثر را نیز شیرین و خوش می نگاشت . کتابی نیز موسوم به «درج درر» مشتمل بر نظم و نثر از نتایج خامه ٔ وی بطبع رسیده که از هر جهت مطبوع است . و نیز آن مرحوم در سلک اهل تصوف و عرفان سالها در کسوت درویشی بود و با فقرا و دراویش و اهل حال مجانست و مؤانستی بکمال داشت چنانکه از بسیاری اشعار و کلمات مسلک و طریقت و عقیدت او معلوم است پس از طی شصت و اند سال ازمراحل زندگی بجهان جاودانی انتقال نمود - انتهی . درمجمع الفصحاء قریب بیست وسه صفحه از منتخبات اشعار او را به دست میدهد که از مطالعه ٔ آن ها بخوبی می توان به علو درجه ٔ او در شعر پی برد. سابقاً من از چند نفر از ادبای ایران شنیده بودم که هدایت در مجمعالفصحاء بین این شیبانی و یک شیبانی متقدم دیگر که از شاهزادگان ملوک غوریه و معاصر سلطان سنجر بوده و شرح احوال و بعضی اشعار او را عوفی در لباب الالباب ج 1 صص 60 - 62 در تحت عنوان «اختیارالدین روزبه الشیبانی » ذکر کرده خلط نموده و بعضی اشعار هر کدام را در ضمن ترجمه ٔ احوال دیگری آورده است ، ولی من از مقایسه ٔ ترجمه ٔ احوال شیبانی متقدم مذکور در لباب الالباب با ترجمه ٔ احوال شیبانی متأخر یعنی ابونصر فتح اﷲخان شیبانی مذکور در مجمع الفصحاء ج 1 ص 86 بچنین چیزی برنخوردم و فقط اشتباهی که مرحوم هدایت در این خصوص کرده این است که کنیه ٔ (ابونصر) را که کنیه ٔ شاعر معاصر یعنی فتح اﷲخان شیبانی است بر اسم شیبانی قدیم افزوده است و از او به «اختیارالدین علی ابی نصر شیبانی » تعبیر کرده است در صورتی که شیبانی قدیم کنیه ٔ «ابونصر» چنانکه در نقل عین عنوان او از لباب الالباب ملاحظه شدندارد، بلکه او اصلاً کنیه ای ندارد، نه ابونصر و نه غیر آن . محض نمونه و طرز اسلوب شعر شیبانی معاصر چندبیت از ابتدای یکی از قصاید او ذیلاً آورده میشود:
از کوهسارها که سترد این نگارها
کایدون چو ساده سیم شد این کوهسارها
در تاخت باد مهر وبغارت فرونوشت
آن پرده های نیلی و حمری خمارها
بی رنگ و بوی شد همه اطراف بوستان
وز لاله پاک گشت همه لاله زارها
کبکان کوهساری از بیم برف و باد
پنهان شدند در شعب تیره غارها
باد خزان نگر که ز بستان فروسترد
آن نقش های طرفه و نیکو نگارها
سختا که دل نسوخت جهان را بدانگهی
کآن لعبتان باغ و شکفته بهارها
انداختند در قدم باد مهرگان
آن یاره های زرین وآن گوشوارها
آن اسپرغمها نگری کز نهیب باد
لرزان شده چون طره ٔ مشکین عذارها
مرغان باغ رخت ببستند خیل خیل
تا تاخت باد مهر ز هر سو سوارها
جز زاغ راه باغ کسی نسپرد دگر
تا پر ز برف گشت همه رهگذارها
امروز سوخت باید در بر همی بخور
کز ابر خاسته ست ز هر سو بخارها.
صاحب ترجمه در اواخر عمر درتهران نزدیک بدروازه ٔ قزوین باغچه و خانقاهی بنا نمود و برای مدفن خود در آنجا مکانی را معین ساخت و درشب دوشنبه بیستم رجب سال 1308 هَ . ق . مرحوم شد و در همان دخمه بخاکش سپردند. (از وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی ، مجله ٔ یادگار سال 5 شماره ٔ 3).
ترجمه مقاله