ترجمه مقاله

شکل کردن

لغت‌نامه دهخدا

شکل کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکل ساختن . صورتی پدید آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). || احداث هیأت و حرکتی در روی یا سایر اعضاکه موجب خنده شود شبیه به ادا درآوردن و در محاوره گویند فلانکس شکلک می سازد به همین معنی . (از تعلیقات فروزانفر بر فیه ما فیه ص 256). شکلک درآوردن . (فرهنگ فارسی معین ) : مسخره ای داشت عظیم مقرب ... هرچند که جهد می کرد پادشاه بر وی نظر نمیکرد که اوشکلی کند و پادشاه را بخنداند. (فیه مافیه ص 24). و رجوع به ترکیب «شکلک کردن » در ذیل ماده ٔ شکلک شود.
ترجمه مقاله