شکرفشانی
لغتنامه دهخدا
شکرفشانی . [ ش َ ک َ ف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) شکرافشانی . شکرپاشی . || کنایه از سخت شیرین زبانی . (از یادداشت مؤلف ). شیرین سخنی :
دلم از تو چون نرنجد که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکرفشانی .
و رجوع به شکرافشانی شود.
دلم از تو چون نرنجد که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکرفشانی .
سعدی .
و رجوع به شکرافشانی شود.