شودن
لغتنامه دهخدا
شودن . [ دَ ] (مص ) بمعنی شدن . (برهان ). رفتن و روانه شدن . کوچ کردن . || مردن . (از ناظم الاطباء). || فارغ گشتن . || بردن . || رفع کردن . || برداشتن . || محو کردن . || حک کردن و تراشیدن . || کم شدن . (ناظم الاطباء). از بین رفتن :
گفتا نزدم بتی بدیع رسیده ست
قدر همه نیکوان و عز بتان شود.
رجوع به شدن شود.
گفتا نزدم بتی بدیع رسیده ست
قدر همه نیکوان و عز بتان شود.
خسروی .
رجوع به شدن شود.