ترجمه مقاله

شنائی

لغت‌نامه دهخدا

شنائی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) شناگر. آب آشنا :
چون شناور نیستی پیرامن جیحون مگرد
بی شنائی پای در جیحون نمی بایدنهاد.

مغربی .


ترجمه مقاله