شلکا
لغتنامه دهخدا
شلکا. [ ش ِ ] (اِ) گل سیاه تیره ٔ چسبنده . (آنندراج ) (برهان ). بمعنی شلک است . (فرهنگ جهانگیری ). ظاهراً این کلمه بدین صورت بمعنی شلک با الف اطلاق باشد و از شعر ذیل رودکی به اشتباه افتاده اند. (یادداشت مؤلف ) :
چو پیش آرند کردارت به محشر
فرومانی چو خر در جای شلکا.
|| به زبان اهالی تنکابن ، انجیر را گویند و انجیر بری در صحراها پیدا شود که آنرا دیوانجیر گویند و آن سمیت دارد و مهلک است . (انجمن آرا) (برهان ).
چو پیش آرند کردارت به محشر
فرومانی چو خر در جای شلکا.
رودکی (از انجمن آرا).
|| به زبان اهالی تنکابن ، انجیر را گویند و انجیر بری در صحراها پیدا شود که آنرا دیوانجیر گویند و آن سمیت دارد و مهلک است . (انجمن آرا) (برهان ).